ثریا ملک زاده، بانوئی که برای چالش رژیم اسلامی و ادعاهای دروغینش خود را کاندید نمایندگی مجلس کرده بود، بعد از رد صلاحیتش به خاطر عدم انطباق با معیارهای اسلامی، زندانی شده و بعد نیز اَنچنان تحت فشارهای مختلف قرار میگیرد که بطور علنی به سفارت کانادا تقاضای پناهندگی داده است.
او که ۳۸ سال دارد میگوید "من همه چیز خود را از دست داده ام. کارم، اَینده ام و همه چیزم را." او میگوید:
" زنان در این کشور قادر به انجام هیچ چیز نیستند. حکومت به ما میگوید چگونه لباس بپوشیم، چگونه با مردان رفتار کنیم، ... چه بگوئیم. من میخواهم به کاناد بروم که اَزاد شوم. من یک مجرم نیستم. این حق من است که چگونه لباس بپوشم."
" ۸۰ در صد زنان ایران نمیخواهند که بزور چادر سر کنند. مسلمانان ترکیه چادر نمی پوشند، چرا من باید بپوشم؟ دولت نمیتواند به من بگوید چگونه لباس بپوشم."
البته دولت به او گفت که چگونه لباس بپوشد و سر پیچی او بود که برایش مسئله زا شد.
اولین در گیری ملک زاده با مسئولان دولتی در سال ۲۰۰۴ با مقاله ای که او در مورد حقوق زنان در یکی از روزنامه های اصلاح طلب نوشت اَغاز شد. او در این مقاله این بحث را عنوان کرده بود که زنان حقوق مساوی با مردان را طلب میکنند و باید قادر باشند اَنگونه که میپسندند لباس بپوشند.
او به خاطر این مقاله ۱۵ روز به زندان افتاد و بارها در زندان مورد حمله و اَزار قرار گرفت. ملک زاده میگوید:
"اَنقدر به سر من لگد زدند که بیهوش شدم. بعلت اَسیب هائی که به سرم وارد شد و شکستگی بینی ام در بیمارستان بستری شدم."
یک سال بعد، او مجددا بخاطر نوشتن در مورد حقوق زنان ۱۰ روز و برخورد به مسئله اعتیاد در ایران ۷ روز به زندان افتاد. با دستور دولت، دانشگاه او را از شغل اَموزش خود محروم و اخراج کرد. بعلت بیکاری خانه خود را از دست داد و با بچه هایش به اَپارتمان کوچکی نقل مکان کرد. علیرغم داشتن مدرک در رشته پزشکی و سابقه تدریس در دانشگاه بعلت دستور دولت نتوانست کاری پیدا کند. او میگوید:
" در این مملکت اگر حکومت با شما مخالف باشد، میتواند همه چیز شما را بگیرد. اینچنین است که من علیرغم نوشتن دو کتاب در رشته پزشکی دیگر نمی توانم کار بگیرم. اَنها به من دستور داده اند که دیگر قدم به محوطه دانشگاه نگذارم. پسرم را نیز به خاطر من از دبیرستان اخراج کردند. اَنها از همه طرف دارند به من ضربه میزنند."
داستان ملک زاده منحصر بفرد نیست. صدها کاندید به لیست سیاه وارد شده اند و صدای روزنامه ها و روزنامه نگاران بسیاری را خفه کرده اند.
او که ۳۸ سال دارد میگوید "من همه چیز خود را از دست داده ام. کارم، اَینده ام و همه چیزم را." او میگوید:
" زنان در این کشور قادر به انجام هیچ چیز نیستند. حکومت به ما میگوید چگونه لباس بپوشیم، چگونه با مردان رفتار کنیم، ... چه بگوئیم. من میخواهم به کاناد بروم که اَزاد شوم. من یک مجرم نیستم. این حق من است که چگونه لباس بپوشم."
" ۸۰ در صد زنان ایران نمیخواهند که بزور چادر سر کنند. مسلمانان ترکیه چادر نمی پوشند، چرا من باید بپوشم؟ دولت نمیتواند به من بگوید چگونه لباس بپوشم."
البته دولت به او گفت که چگونه لباس بپوشد و سر پیچی او بود که برایش مسئله زا شد.
اولین در گیری ملک زاده با مسئولان دولتی در سال ۲۰۰۴ با مقاله ای که او در مورد حقوق زنان در یکی از روزنامه های اصلاح طلب نوشت اَغاز شد. او در این مقاله این بحث را عنوان کرده بود که زنان حقوق مساوی با مردان را طلب میکنند و باید قادر باشند اَنگونه که میپسندند لباس بپوشند.
او به خاطر این مقاله ۱۵ روز به زندان افتاد و بارها در زندان مورد حمله و اَزار قرار گرفت. ملک زاده میگوید:
"اَنقدر به سر من لگد زدند که بیهوش شدم. بعلت اَسیب هائی که به سرم وارد شد و شکستگی بینی ام در بیمارستان بستری شدم."
یک سال بعد، او مجددا بخاطر نوشتن در مورد حقوق زنان ۱۰ روز و برخورد به مسئله اعتیاد در ایران ۷ روز به زندان افتاد. با دستور دولت، دانشگاه او را از شغل اَموزش خود محروم و اخراج کرد. بعلت بیکاری خانه خود را از دست داد و با بچه هایش به اَپارتمان کوچکی نقل مکان کرد. علیرغم داشتن مدرک در رشته پزشکی و سابقه تدریس در دانشگاه بعلت دستور دولت نتوانست کاری پیدا کند. او میگوید:
" در این مملکت اگر حکومت با شما مخالف باشد، میتواند همه چیز شما را بگیرد. اینچنین است که من علیرغم نوشتن دو کتاب در رشته پزشکی دیگر نمی توانم کار بگیرم. اَنها به من دستور داده اند که دیگر قدم به محوطه دانشگاه نگذارم. پسرم را نیز به خاطر من از دبیرستان اخراج کردند. اَنها از همه طرف دارند به من ضربه میزنند."
داستان ملک زاده منحصر بفرد نیست. صدها کاندید به لیست سیاه وارد شده اند و صدای روزنامه ها و روزنامه نگاران بسیاری را خفه کرده اند.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر